Friday, March 19, 2010

ای دریغ از تو اگر

قدیم تر ها که حال و حوصله بیشتری داشتم ، برای تبریک عید اغلب می گشتم که یک شعری ، متنی ، جمله ای چیزی پیدا کنم و چاشنی تبریک عیدم کنم و برای دوست و همکار و چه بسا دشمن هم بفرستم. فریدون مشیری هم با شعر معروف "غنچه های نیمه باز"ش ، معمولا جزء اولین انتخابهایم بود
حالا یک چند سالی می شه که تبربکهایم خلاصه می شوند در یک "سال نو مبارک" کوتاه ، تازه اونهم به کسایی که هیچ راه گریزی از تبریک گفتن بهشون ندارم
اما امروز ، با ای میل از یکی از دوستان تبریک عیدی گرفتم که متنش همین شعر مرحوم مشیری بود. . یک تکه اش خیلی به دلم نشست ، انگار بعد از این همه سال که این شعر رو از حفظ بودم ، امسال معنیش رو درک کردم
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
خوش به حال غنچه های نیمه باز
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود، هفتاد رنگ
حالا همش دارم فکر می کنم یعنی چه جوری می شه شیشه غم رو کوبید به سنگ وقتی همه سنگها به سمت تو پرتاب شده و دیگه سنگی نمونده