احساس عجيبي داشتم. يه جورايي خجالت مي كشيدم و معذب بودم. از طرفي مي ترسيدم از نگاه هاي سرزنش آميزشون . راستش مدتي بود كه يواشكي داشتم به حرفاشون گوش مي دادم . نه از اونم بالاتر ، توي زندگيشون سرك مي كشيدم . آخه زندگي خودم يه چند وقتي بود خيلي يك نواخت و حوصله سر برنده شده بود
توي همين سرك كشيدن ها بود كه ناغافل فهميدم قرار يه نشست دوستانه رو گذاشتند اونهم كجا توي يه كافه درست نزديك محل كار من خيلي به خودم نهيب زدم كه بابا تاحالاشم تو زيادي فضولي كردي هر چي گفتن خوندي توي هر كاري كه كردن سرك كشيدي ديگه بسه ولي باز هم وسوسه شدم . پيش خودم گفتم ميرم و از دور تماشاشون مي كنم . يعني مي خواستم اصلا خودمو نشون ندم
خيلي بي سر و صدا آمدم و نشستم روي يه ميز كوچك كنار پنجره كه ديدم يه خانم خوش تيپ آمدو روي يه ميز بزرگ نشست. از حالت انتظارش حدس زدم بايد يكي از بچه ها باشه ولي نمي دونستم دقيقا كيه . يه كم فكر كردم و به رفتارش دقت كردم . ديدم قيافه جديش به مهندسا مي خوره. تازه چون اولين نفر بود گفتم لابد كسيه كه قرار را گذاشته. پس تقريبا يقين كردم كه اون خانم خوش تيپه جينا است
توي همين سرك كشيدن ها بود كه ناغافل فهميدم قرار يه نشست دوستانه رو گذاشتند اونهم كجا توي يه كافه درست نزديك محل كار من خيلي به خودم نهيب زدم كه بابا تاحالاشم تو زيادي فضولي كردي هر چي گفتن خوندي توي هر كاري كه كردن سرك كشيدي ديگه بسه ولي باز هم وسوسه شدم . پيش خودم گفتم ميرم و از دور تماشاشون مي كنم . يعني مي خواستم اصلا خودمو نشون ندم
خيلي بي سر و صدا آمدم و نشستم روي يه ميز كوچك كنار پنجره كه ديدم يه خانم خوش تيپ آمدو روي يه ميز بزرگ نشست. از حالت انتظارش حدس زدم بايد يكي از بچه ها باشه ولي نمي دونستم دقيقا كيه . يه كم فكر كردم و به رفتارش دقت كردم . ديدم قيافه جديش به مهندسا مي خوره. تازه چون اولين نفر بود گفتم لابد كسيه كه قرار را گذاشته. پس تقريبا يقين كردم كه اون خانم خوش تيپه جينا است
كم كم بقيه هم آمدند. من خيلي ها رو نمي شناختم اما خوب يه چند تايي هم بودند كه حدس مي زدم قبلا زاغ سياهشون رو چوب زدم. قديس رو كه تا اومد شناختم . اصلا احتياجي به فكر كردن هم نداشت
وقتي همه آمدند و ديدم كه مشغول حرف زدن شدند ، دلم پر كشيد كه منم بپرم وسط جمعشون و بگم سلام من بعضي از شما رو مي شناسم ، مي دونم براي چي اينجا جمع شدين به خدا منم خيلي تنهام تو رو خدا قبول كنين كه منم با شما دوست بشم
از اين فكر آخري يه كم ناراخت شدم. احساس كردم يه جوري دارم گدايي محبت مي كنم ولي گفتم عيبي نداره يهو ياد داستان شازده كوچولو افتادم كه اون همه راه آمده بود تا دوست پيدا كنه .براي همين هم از سر جام پا شدم
با لباس سر كار يه كمكي رسمي به نظر مي رسيدم كه براي محيط كافه توي ذوق مي زد. از صداي كفشهايم جينا با كلافگي به سمتم برگشت. يه كمي جا خوردم و اعتماد به نفسم رو از دست دادم. ولي سريع به خودم آمدم. كيف لپ تاپم رو روي دوشم انداختم وآمدم جلو و گفتم سلام بچه ها ، من ساناز هستم. مهمان ناخوانده نمي خواهيد؟
پي نوشت : از فونت بد عذرخواهي مي كنم
6 comments:
power of god said :
شجاعتتون قابل تحسینه.شاید اگه من بودم این کار رو نمی کردم.سعی می کردم کاری کنم که خودشون ازم دعوت کنند(اعتماد به نفس رو دارین؟).تا حالا مشکل اینجوری نداشتم. مشکل من درست برعکسه!!! دوستهای من حتی هم کلاسیهای دبستان و دبیرستان هر از چند گاهی زنگ می زنند و گله می کنند و می خوان قرار ملاقات بذارند برا تجدید خاطره اما من بهونه میارم. دایره دوستهای صمیمی رو به 5 محدود کردم.با بقیه اکثرا تلفنی ارتباط دارم.حدس می زنم دوستای صمیمی شما خیلی حوصله دید و بازدید نداشته باشن.
سلام عزیز من
کامنتتو خوندم اولش سر در نیاوردم ، یعنی گیج شدم. چون اصلا نمی دونستم که شما جدی جدی تو بازی شرکت کردی.
نه تنها اصلا و ابدا باعث ناراحتی من نشدی ، بلکه خیلی خیلی هم خوشحالم.
خیلیم قشنگ و با ذوق نوشته بودی.
من کسی نیستم که بخوام این حرف رو بزنم ، ولی از صمیم قلب می گم به جمع کوچک و دوستانه ما خوش آمدی
از طرف جینا
راستی چقدر کامنت گذاشتن برات پیچیده است !
سلام هلو
منم تصدیق می کنم اینجا نمی شه راحت کامنت گذاشت
پیشنهاد می کنم بلاگفا یا پرشین بلاگ رو انتخاب کنی.می تونی همه پستهات رو کپی کنی اونجا
kheili khoob bood na faght az nazar nasr va masael adabi(ke oonghadr ravan va khoob bood ke adamo donbale khodesh mikeshid)balke az nazar hese neveshte at ke man khoob dark mikonam va ba oon hamzat pendari
manm ham harche migzare bishtar ehsas door oftadegi mikonamo va mesle kaciam engar ke neshaste rooye sandalio dare az door be ye namayesh negah mikone...kash man ro ham mipaziroftan.....ama....
kheili shegaftangiz bood neveshtat kheili aliii bood koli keif kardam
elnaz milani
افتخار آشنایی رو نداشتم باهات اولین بار بود کامنتت رو توی بلاگم دیدم و اولین باره که اومدم اینجا خوندمت و لینکت کردم
دوست عزیزم ولی نگفتی من رو از کجا شناختی توی پستت گفتی قدیس رو سریع شناختم یعنی یه جورایی خواستی طفره بری که چه خصوصیاتی از قدیس باعث شد اون رو بشناسی به هر حال به جمع دوستان مجازی من خیلی خیلی خوش امدی ساناز جان
چرا این جا امکان گذاشتن گل نیس
گل باشی عزیزم
Post a Comment